روایت یک جانباز از آزادسازی سوسنگرد؛ از استخاره تا اسارت ۱۰ ساله

روایت یک جانباز از آزادسازی سوسنگرد؛ از استخاره تا اسارت ۱۰ ساله

شبکه/خوزستان عملیات آزادسازی سوسنگرد (۲۶ آبان ۱۳۵۹ شمسی) یکی از عملیات های موفق ایران در دوران دفاع مقدس بود؛ این عملیات نقطه عطفی در ایجاد زمینه های تحول در وضعیت جنگ بود و باعث آزادسازی سوسنگرد و بیرون راندن نیروهای اشغالگر بعثی شد.

سوسنگرد در دو ماه ابتدایی جنگ دو مرحله مورد حمله نیروهای ارتش عراق درآمد. در مرحله اول در ۶ آنلاین ۱۳۵۹ اشغال شد ولی به رغم مقاومت و مبارزه نیروهای ایرانی به طور کامل آزاد نشد. در مرحله دوم در محاصره و در آستانه سقوط قرار گرفت که طی عملیات مشترکی با حضور ارتش جمهوری اسلامی ایران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروهای مردمی در روز ۲۶ آبان ۱۳۵۹ از محاصره خارج شد و نیروهای ارتش عراق ناچار به عقب نشینی از سوسنگرد و مناطق اطراف آن شدند.

در همین راستا خبرنگار شبکه گفت وگویی با یک جانباز ۵۰ درصد در خصوص ۲۶ آبان ماه سال ۱۳۵۹  انجام داده است که در ادامه می خوانید.

عبدالامیر دیناروند در گفت و گو با شبکه اظهارکرد: آزادسازی سوسنگرد ۲۶ آبان ماه سال ۵۹ رقم خورد که از سه روز قبل از این تاریخ شهر در محاصره دشمن بود. منطقه به صورت مداوم زیر آتش توپ و تانک بود و ما هم در خانه های مان درست در خط مقدم یعنی خاک ریزی که درست شده بود حضور داشتیم. یادم هست که حدودای ساعت ۱۰:۳۰ صبح ۲۶ آبان بود که هواپیماهای ایرانی تانک های دشمن را که پشت خاک ریز بودند بمباران کردند و البته ما آن زمان اصلا خبر نداشتیم که محاصره دشمن در حال شکست خوردن است.

او ادامه داد: من و پدرم برای بیرون آمدن از خانه استخاره گرفتیم که استخاره هم خوب بود و با توکل بر خدا از خانه بیرون آمدیم. یکی دو خیابان را که رد کردیم در کنار جاده هویزه دشمن ما را اسیر کرد. حدودای ۱۵ دقیقه من و پدرم را در پشت یک خرابه نگه داشتند و همان موقع بود که به سربازهای دشمن اعلام کردند که دستور عقب نشینی آمده است. همین جا بود که من و پدرم با خودمان گفتیم اگر ۱۵ دقیقه تحمل می کردیم به دست عراقی ها نمی افتادیم. هفت کیلومتر که از سوسنگرد دور شدیم نیروهای عراقی ما را به فرمانده خود نشان دادند و گفتند این دو نفر را اسیر کردیم. فرمانده شان از ما پرسید در این چهار روز که شهر را محاصره کرده بودیم شما کجا بودید؟ بعد هم دستور داد که پیرمرد را آزاد و جوان را خلاص (اعدام) کنید. پدرم دائما به آن ها می گفت یا هر دوی ما را به اسارت ببرید یا هر دوی ما را آزاد کنید.

این جانباز آزاده عنوان کرد: در نهایت فرمانده دشمن اعلام کرد که هر دو نفر را به اسارت ببرید و وقتی برای ۱۲ کیلومتر دیگر از سوسنگرد دور شدیم شهر را در محاصره دود و آتش می دیدیم. شب را در بیابان بودیم و هوا هم بسیار سرد بود و به سختی شب را به صبح رساندیم. البته من رادیوی کوچکی در جیب داشتم که عراقی ها آن را از من نگرفتند و شب وقتی یواشکی آن را روشن کردم متوجه شدم که سوسنگرد آزاد شده و محاصره شکسته شده است. واقعا سر از پا نمی شناختم و خیلی خوشحال شدم.

او بیان کرد: من برای ۱۰ سال و پدرم به مدت ۸ سال در اسارت دشمن بودیم. سال های خیلی سختی را در اسارت داشتیم ولی در آزادسازی سوسنگرد اتفاق بزرگی افتاد؛ در مرحله دوم محاصره در واقع سوسنگرد در آستانه سقوط قرار گرفت که نقش عشایر و نیروهای مردمی در آزادسازی شهر بسیار پررنگ است.

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا