میخواستم زندگی امروزی را بسازم!
حسین سناپور در نشست نقد و بررسی کتاب «کلاهگردانی در میان آس و پاسها» عنوان کرد: در این کتاب میخواستم زندگی امروزی را بسازم که نقطه بحرانی آن جوانان ۳۰ ساله هستند، چون اینها هستند که تحولات را رقم میزنند و با تصمیماتشان، آینده جامعه را شکل میدهند.
به گزارش شبکه، پنجاهمین جلسه از سلسله جلسات «نقد چهارشنبه» که به نقد و بررسی رمان «کلاهگردانی میان آس و پاسها» نوشته حسین سناپور اختصاص داشت، روز گذشته سوم خرداد ماه در مجتمع فرهنگی کاف کتاب برگزار شد.
سیروس نفیسی مجری جلسه در ابتدا معرفیای از آثار حسین سناپور ارائه داد و سیر کارهای این نویسنده از رمان« نیمه غایب» اولین رمان معروف او (منتشر شده در سال ۷۸) که به چاپهای متعدد رسیده است، تا رمان فعلی، که به نوعی به شرایط انسان معاصر شهری ما در بستر اجتماعی- سیاسی، میپردازد.
او افزود: رمان دارای پنج فصل است که هر فصل ابتدا با یک سکانس همگانی با حضور پنج شخصیت اصلی شروع میشود و سپس در بخشهای بعدی، به هرکدام از این شخصیتها پرداخته میشود. یکی از موارد قابل بحث کتاب، نگاه به جوانان نسل امروزی است و آمال، آرزوها و دغدغههای آنها که به طور مشخص در اولین بخش فصل اول که عنوان بطالت کافهها نام دارد، به نوعی زندگی بدون سرانجام و سرگردانی این نسل را نشان میدهد. به اعتقاد من، یک رمان خوب با تصویرسازی درست از جامعه و حال و هوای معاصر آن است که شکل میگیرد و در این اثر تا حدود زیادی به آن سمت حرکت شده است.
نامگذاری خوب اما…
در ادامه این نشست ادبی، حمیدرضا نجفی به عنوان منتقد اول به بیان نظراتش پرداخت و معتقد بود موضوع رمان چون اجتماعی است پس در ژانر اجتماعی میگنجد که مهمترین عنصر آن جوانان هستند. همیشه این طور گفته میشود که یک اثر باید از همان ابتدا خواننده را درگیر خود کند، و در واقع به خواننده قلاب بیندازد نه اینکه برای سایه خود گفته بشود. فصل اول بطالت کافهها از بیهدفی این طبقه جوان میگوید که همه مانند هم شدهاند. بطالتی که حس ملال را به آدم میدهد و این ملال ظاهرا به خود نویسنده هم سرایت کرده است.
او در ادامه گفت: در یک داستان، همه چیز بر عهده کلمات است، اما همه این آدمها از نظر لحن و زبان شبیه هم هستند. اسم کتاب «کلاه گردانی میان آس و پاسها» است که در واقع مضمون رمان هم هست و به اعتقاد من انتخاب خوبی برای کار بوده است. با وجود این نامگذاری خوب، شروع کار برای من اقناعکننده نبود، اما پیشتر که میرویم و وارد بخشهای مربوط به هرکدام از شخصیتها میشویم موتور کار گرمتر میشود. در ادامه هرکدام از شخصیتها مثل نمایشنامه، یکی یکی وارد صحنه میشوند و نویسنده ما را با آنها آشنا میکند، اما در پرداختن به جزئیات کمگویی میکند، مثلا در بخشی که مربوط به کیومرث است، اگر چه آدرس دقیق خیابانها را میدهد اما اسم پارکی را که کیومرث برای شطرنج به آنجا میرود، نمیگوید.
نجفی در انتهای بخش اول سخنانش گفت که البته نکات ذکر شده به معنای ضعف کار نیست و در مجموع رمان را اثری قابل اعتنا و دارای قوتهای بسیار میبیند.
دوستی و شهر در رمان «کلاه گردانی در مبادآس و پاسها»
منتقد دوم این نشست ادبی، محمد حسن شهسواری بود که گفت رمان را میتوان از جهات مختلف بررسی کرد، یکی از آنها محور سیاسی – اجتماعی کار است. سناپور نویسنده پرکاری است و میتوان آثار او را مانند پژوهشگری دید که به این مقولات میپردازد. از این زاویه، از رمان «نیمه غایب» تا رمان حاضر میتوان شاهد سیر تغییرات در جامعه و به تبع آن در ذهن نویسنده باشیم.
او افزود: محور دیگر قابل بحث، شهر است که در آثار سناپور به طور اعم و در این کار به طور اخص دیده میشود. اما من تمرکز خود را بر محوری میگذارم که وقتی اولین بار آن را خواندم، روی من تأثیرگذار بود، چیزی که هم در کار نویسنده و هم در آثار فارسی برایم تازگی داشت و آن، موضوع دوستی فارغ از جنبه تنانگی آن است. جفت متضاد دوستی، عشق است. دوستی و عشق، فصل مشترکشان عطوفت و فصل ممیزه آنها امر جنسی است، به این معنا که دوستی میتواند بخشی از عشق باشد، اما عشق بخشی از دوستی نیست.
این داستاننویس ادامه داد: استرنبرگ سه ویژگی برای رابطه عاشقانه در نظر میگیرد، یکیشان پشن است که شکلی از میل به تن است، دوم وفاداری مشترک و سوم و مهم ترین آن، صمیمت است. صمیمت در یک جمله این است که نگران قضاوت خود نباشیم. در رابطه عاشقانه اگرچه عاشق هستی، اما میخواهی ضعفها را پنهان کنی. در رابطه دوستانه، دوستی به معنای کنونی آن، بیشتر امری مردانه بوده است که در فرهنگ عامیانه به آن رفاقت میگویند. در متون ادبی، دوستیهای زنانه به ندرت دیده میشود. ادیان ضد مفهوم دوستیهای مردانه بودند و عشق را مطرح میکردند. دوستی با خداوند ارجح است، در مقایسه با دوستی افراد با هم. نگاه دوستی عطوفتآمیز اولین بار در گاتهای زرتشت آمده، در اشعار مولانا، حافظ و سعدی هم هست. آنچه تا به حال در ادبیات و سینما با آن مواجه بودهایم، بیشتر رفاقتهای مردانه بوده که این موضوع را در آثار خود سناپور هم دیده ایم، مثل رمان «لب بر تیغ». اما در این رمان، شاخصه اصلی رفاقت و دوستی بین زن و مرد فارغ از مسائل جنسی است و صحنه به خاطر ماندنی آن، صحنه پایانی داستان است، در بدرقه رضا که راهی زندان است، که برای آن باید دست مریزاد به نویسنده گفت.
شهسواری در بخش دیگری از سخنان خود بیان کرد: محور دیگر قابل بحث، موضوع رمان شهری است. زمانی یک داستان، شهری میشود که قهرمان داستان احساس شهروند بودن کند. عموم نویسندگان ما رمان شهری ننوشتهاند. در ۲ نسل اول نویسندگان، قهرمانان داستان احساس شهروند بودن ندارند چون شهر را ترک میکنند، خودشان را تهرانی، اصفهانی، شیرازی و… نمیدانند. وقتی طرد و انکار هست، احساس بیگانگی با شهرمیکنند. اما سناپور در تمامی کارهایش و از جمله این کار این حس را به خواننده نمیدهد.
در ادامه جلسه، برخی از نویسندگان حاضر به بیان دیدگاههای خود پرداختند از جمله ناصر تیموری که معتقد بود، اگر خانواده را کوچکترین واحد بدانیم با بررسی این واحد اجتماعی – سیاسی میتوان به شناخت جامعه رسید. سناپور تعمدا با تصویر کردن وضعیت خانوادگی پنج شخصیت اصلی، با خانوادههایی که در ارتباط با آنها هستند، جامعه را نشان میدهد. خانوادههایی که یا دچار اضمحلال شدهاند، یا در حال اضمحلال هستند و روال نرمال و عادی ندارند.
هادی نودهی در ادامه این جلسه گفت: من معتقد هستم باید این کار را در راستای کارهای خود نویسنده دید که در مقایسه با چند کار قبلی، یک گام به جلو است. داستان در مورد طبقهای است که زیاد در مورد آن نوشته شده، اما در گذشته، تمرکز بیشتر در خصوص مواجهه آن با بیرون بوده است. نکته قابل تامل در این کار این است که بجای توجه به بیرون، به مواجهه با خودش میپردازد، که این کار یک امر مدرن است. البته این داستان به نظرم بیشتر یک داستان بلند است تا رمان، چون چند صدایی نیست.
ابراهیم مهدیزاده هم از دیگر نویسندگان حاضر در جلسه بود که در بیان دیدگاههایش گفت: رمان از دوران فروپاشی آرمانهای صفر و یک، یا همان دوآلیسم، آغاز میشود. قهرمانان این داستان تصویرگر کامل جامعه نیستند و تنها بخشی از آن هستند. آنها نسلی هستند که آرمان ندارند. سودابه در داستان میگوید باید تا ته مدرنیته برویم اما در آخر رمان، به خلیل ملکی و آل احمد میرسد.
در ادامه نشست، حمید رضا نجفی، در بخش دوم سخنانش گفت: اگر بپذیریم رمان در اینجا با بوف کور شروع شده، باید بپذیریم که ریشه در مرگ و نیستی دارد. مضامین در رمانهای ایرانی به طور معمول نه شادمانی بوده، نه نیکبختی، بلکه بیشتر ارائه تصویری از سیاهیها بوده، و از جمله در این کتاب، که به جوانان میپردازد. با توجه به حرفهای جناب شهسواری، پرسش این است که این شفقت کجا قربانی عدالت شده؟ در داستان مهمان از کامو یک رفاقت یک شبه رخ میدهد که عدالت قربانی آن رفاقت میشود. در این اثر بجز آنجا که احمد با رضا همراه میشود تا او را از مرز عبور دهد، چیزی از رفاقت نمیبینیم. یک اثر برای آنکه به یک اثر جاودان تبدیل شود، باید گفتمان داشته باشد، که متاسفانه در این اثر نمیبینیم. برای آنکه کار را درست دربیاوریم باید همه جوانان را بشناسیم، نه فقط بخشی از آنها. چرا خودکشی برادر مهنار خواننده را تکان نمیدهد، اما فصل فرار رضا به سمت مرز و جلوگیری از خروجش، خواننده را ناراحت میکند؟
عباس باباعلی هم نویسنده دیگری بود که در بین نظراتش گفت: فکر میکنم ما با یک قشر مواجه هستیم تا با یک طبقه. نویسنده چرایی و چیستی وضعیت موجود، جامعه را میبرد به سراغ شخصیتهای دهه ۳۰ مثل آل احمد و تختی و خلیل ملکی و … آیا میتوان اینگونه به چرایی و چیستی یک وضعیت اجتماعی رسید؟ به نظر من خیر. وقتی صحبت از چرایی و چیستی است، به یاد نویسندههای روسی میافتیم. آنها برای چرایی و چه باید کرد به یک نتیجه میرسند. مثلا تورگنیف از حرکت به سمت غرب میگوید. یا تولستوی، اخلاق گرایی و عرفان را مطرح میکند.
توجه آگاهانه به شهر در رمانهایم
حسین سناپور نویسنده رمان در پایان جلسه، ضمن تشکر از حضار گفت: برخلاف نویسندگانی که ایدههایی دارند و بر اساس آن، شخصیتها را میسازند، مثل کامو یا سارترکه کار هستیشناسانه میکنند، من از آدمهای دور و بر خودم که الزاما واقعی هم نیستند، تاثیر میگیرم تا در زمانهای که هستند، خوب فهمیده و شناخته بشوند. در داستانهای من چیزی که برجسته است، شهر است که البته ابتدا ناخودآگاه بوده و تدریجا آگاهانه شده است. داستاننویسان قبل از ما، به شهر توجه نداشتند و یا اگر داشتند، نگاهشان منفی بود. بعضی از نویسندگان آدمها را در دل تاریخ میگذارند مثل گلشیری در «شازده احتجاب» که آدمهایش در خدمت یک برداشت تاریخی هستند. یا مثلا در «سووشون»، بیشتر خانواده مهم است تا شهر، اگرچه در یک بستر تاریخی است. در این کتاب تمرکزم بر جوانها در حدود سنی ۳۰ سال، از قشر متوسط شهری تحصیل کردهای است که هیچ کدامشان به جایی نرسیدهاند، نه شغل درست و حسابی دارند، نه چیز دیگری. درست است که این قشر تصویرگر کل جامعه ما نیستند، اما بسیار مهماند. از آن طرف خانواده اینها را داریم که چندان به سامان نیستند. به طورکلی شکل خانواده در جامعه معاصر ما عوض شده است. شهر در دل خودش روابط جدیدی شکل داده و تحولات جامعه معاصر روابط خانوادگی را هم متأثر کرده. در این کتاب میخواستم زندگی امروزی را بسازم که نقطه بحرانی آن جوانان ۳۰ ساله هستند، چون اینها هستند که تحولات را رقم میزنند و با تصمیماتشان، آینده جامعه را شکل میدهند.
در این نشست ادبی، نویسندگان و منتقدان دیگری از جمله قباد آذرآیین، پوریا فلاح، بهاره ارشد ریاحی، هادی هیالی، مردعلی مرادی و … نیز حضور داشتند که در مواردی به بیان نظرات خود پرداختند.
انتهای پیام