تأملاتی درباره نشست دوحه و شانسِ تغییر وضعیت در افغانستان
چند نکته در ارتباط با این نشست قابل توجه به نظر می رسد:
- مبنای برگزاری این نشست اشاره قطعنامه شماره ۲۷۲۱ شورای امنیت سازمان ملل متحد می باشد که دبیر کل را موظف کرده بود ظرف ۶۰ روز نتیجه تلاش های در پیشبرد این قطعنامه را باطلاع اعضای شورا برساند.
- اساس قطعنامه، گزارش فریدون سینرلی اوغلو نماینده موقت ویژه دبیر کل است که طی تماس با کشورها و طرف های مختلف افغان مبادرت به تهیه آن نموده بود.
- علیرغم مفصل بودن گزارش، ۴ نکته اساسی در آن وجود داشت: تعیین نماینده ویژه توسط دبیر کل جدا از رئیس فعلی یوناما، شکل دهی به گروه تماس مرکب از کشورهای مختلف، ایجاد و تسهیل زمینه تعامل میان طالبان و مجموعه های مخالف آنها، تنظیم مشوق هایی در حوزه های مختلف برای ارائه به طالبان در صورت همراهی آنان با این روند.
- در واقع می توان اینگونه برداشت کرد که کارکرد اصلی روند طراحی شده، تکمیل و نهایی سازی بخش سوم و چهارم توافق دوحه ۲۰۱۹ (بین آمریکا و طالبان) مبتنی بر آغاز گفتگو بین طرف های مختلف افغان و توافق بر سر نقشه راه سیاسی آینده افغانستان، البته از طریق مکانیزمی متفاوت می باشد.
- نفس صدور این قطعنامه را باید به مفهوم برجسته تر شدن نقش روندهای بین المللی در تحولات آتی افغانستان ارزیابی کرد.
- حدود دو هفته قبل نمایندگان کشورهای عضو گروه ۷ به همراه تعدادی دیگر از کشورها جلسه ای را در انگلیس و در ارتباط با دور دوم نشست دوحه با هدف ایجاد هماهنگی میان اعضا به ویژه در دو موضع ضرورت انتخاب نماینده ویژه و شکل دهی به گروه تماس برگزار کردند.
- کشورهای موثر منطقه نیز درصدد ایجاد هماهنگی بیشتر بین خود طی هفته جاری می باشند.
- فاصله منطقه و فرامنطقه در موضوع افغانستان بیش از گذشته به نظر می رسد، علاوه بر این، افغانستان در شرایط فعلی در چند الویت اول و مهم در سطح جهانی نیز قرار ندارد.
- تا کنون نشانه ای از موافقت واقعی “قندهار” به منظور همراهی با روند طراحی شده در قطعنامه مذکور مشاهده نشده است.
- هر نماینده ویژه جدید بدون جلب همراهی “قندهار”، نباید توقع دستاوردی را داشته باشد. به این جهت بعید است چهره شناخته شده و موثری در سطح بین المللی آماده پذیرش این مسئولیت باشد. فریدون نیز در نشستی دوستانه، ظاهرا به فاصله قابل توجه جناح های مختلف افغان و دشواری های موجود اشاره کرده بود. به نظر می رسد نماینده ویژه احتمالی در این شرایط همان مسیری را طی می کند که اخضر ابراهیمی نماینده پیشین دبیر کل سازمان ملل متحد در امور افغانستان در دهه ۹۰ طی و نهایتا کنار کشید و کار را در آن مقطع به فرد بعدی واگذار کرد(وی بعد از تحولات سال ۲۰۰۱ و تغییر شرایط مجددا به صحنه بازگشت).
- بری بوزان در کتاب “مناطق و قدرت ها، ساختار امنیت بین المللی” در تشریح موقعیت افغانستان در بین مجتمع های امنیتی منطقه ای از واژه ” عایق ” برای آن استفاده کرده و بر این نظر است که “همسایگان خود را در همه زمینه ها جذب کرده، اما در عین حال آنها را از یکدیگر دور نگه داشته، نه اینکه آنها را متحد کند”. این ارزیابی وی با برخی تجارب موجود قابل انطباق است. برداشت از این ارزیابی بوزان این می تواند باشد که افغانستان عامل واگرایی و نه همگرایی دیگر طرف ها بوده و در واقع به دلیل مبدل شدن به صحنه رقابت طرف های مختلف است که آنها را از هم دور نگه می دارد. پذیرش این معنا بدین مفهوم خواهد بود که: اول نقش کنشگران بیرونی برجسته است و دوم بدون ایجاد یک اجماع بیرونی و داخلی امکان دستیابی به ثبات دشوار است.
- با توجه به مواضع اتخاذ شده توسط طرف های مختلف ظرف هفته های اخیر، به نظر می رسد استمرار وضع موجود محتمل ترین و قوی ترین گزینه برای ترسیم وضعیت افغانستان در حال حاضر بوده و در نهایت این کشور مسیری همسو با دیگر تحولات و بحران های مهم فعلی را لزوما باید طی کند.
*سفیر پیشین ایران در افغانستان
۳۱۱۳۱۱